زندگی در پیش رو

۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

حجاب تاریکی

۲۰
بهمن

با تو ام ای رفته از دست 

هر کجا باشم غمت هست

سال نود و دو رو که گذروندیم، بعد از تلخی‌های همه جوره، فهمیدم آدم نباید بخواد که دردها و رنج‌هاش کم بشن. چون نمی‌شن. بلکه با کیفیت‌تر می‌شن. دلم مرهم‌های بیشتر خواست. مرهمی که می‌تونست هرچیزی باشه. حتی خودم. 

حالا امسال، با این حجم از اندوه که از هر طرف هر روز سر بر اورد و شاید تو این یک ماهه‌ی باقی مونده هم بیاره، مونده بودیم چجوری ببینیم و بشنویم و لمس کنیم و تحمل کنیم؟ چجوری خون به جیگرمون نشه. مثلا چجوری حسرت نخوریم از رفتن آدمی که می‌تونست نره. چجوری گریه نکنیم برای انسانی که زیر آوار موند. از جوانی که رفت و غم رو برای همه گذاشت. بچه‌ای که روی صندلی آمبولانس مات و مبهوت موند. و ... و... و... اون وقت بهترین تیتر ممکن رو یک روز صبح توی روزنامه بخونم که نوشت سال نود و رنج. و بعد بشه زمزه‌ی زیر لبم هر روز. درست یا اشتباه. تلقین کردن یا نکردن. انرژی منفی دادن یا ندادن. 

حالا می‌بینم که همچنان باید مرهم خواست. مرهم قوی بودن. مرهم زندگی کردن. مرهم گریه کردن. مرهم حضور انسان‌ها. و مهم‌تر از همه، هر مرهمی که وصل باشه به خودش، که تاریخ مصرفی نداشته باشه.

  • ریحانه

خیلی وقت‌ها فکر می‌کنم، آدم باید حواسش باشه از کی التماس دعا می‌خواد. کی رو پیش خدا می‌فرسته تا دلش رو براش ببره از طرفش. اینطوری، هرکسی رو نماینده‌ی خودش نمی‌کنه پیش خدا.

  • ریحانه

خوبی؟

۱۰
بهمن

از شروع پوشیدن لباس‌های آستین بلند تا همین چندوقتِ پیش، نفهمیدم که کِی موهای دست‌هایش هم ریخت.

  • ریحانه