زندگی در پیش رو

خیره

دوشنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۶، ۰۲:۱۱ ق.ظ

دیدم که نمی‌تونم رویاسازی کنم، همین اول کار گندش را در می‌آورم که تمام بشود و برود پی کارش و بعدها حتی چیزی یادم نماند و با یادآوریش نه احساس حقارت کنم و نه اشکی جمع بشود و نه هیچ احساس دیگه‌ای. شاید بعدها فقط یادم بیاید که چطور زود قالش رو کندم تا این بازی تکراری برای هزارمین بار تکرار نشود. بنابراین از عوارضش صبح ساعت پنج و نیم می‌خوابم. صبح ساعت ده بلند می‌شم. تمام روز مضطربم از بابت پروپزال و کنفرانس و سمینار و کتاب‌های قطار شده که کاری بابتشان انجام نمی‌دهم و  از این و آن توبیخ و تحقیر شده و خواهم شد. اما عصاره‌اش باید از جانم خارج بشود. باید انقدر سردرد بی‌رویا بگیرم تا حالش به هم بخورد و بساطش را جمع کند و برود.

  • موافقین ۲ مخالفین ۰
  • ۹۶/۰۸/۲۹
  • ۱۷۹ نمایش
  • ریحانه
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.