زندگی در پیش رو

چه دانستم

شنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۱۶ ق.ظ

گمونم دیروز پریروز بود که خیلی ناگهانی با خودم گفتم تو خونه‌ی ما رسم برعکسه. به جای اینکه دخترها موقع ازدواج گریه کنن بابای ما گریه می‌کنه. بعد امشب رسیدم به نوشته‌ای که 22 اردی‌بهشت 93 برای بابا نوشته بودم. خیلی اتفاقی. موقع خوندن جملات آخرش توی دلم زمزمه‌ای به صدا دراومد که: چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون... و البته، توی همین اردی‌بهشتی هم که گذشت، دوباره حواسم سمتش بود که با وجود کمردرد شدید خودش رو سرپا کرده بود و موقع جاری شدن خطبه عقد، بغض کرده بود و دستش رو برده بود زیر عینکش. 

"آقای بابا (یا به قول بچگی ها اون موقع هایی که حرصی می شدم، بابا خانوم ) رفته بودیم خونه ی خاله تا عکس ها و فیلم ها رو ببینیم. من البته همان موقع هم حواسم بهت بود. لحظه ای که بله گفته شد. کل ها کشیده شد و دست ها زده شد و صلوات فرستاده شد. اصلن رفته بودم به خاطر همین. تا دوباره زودتر ببینم. منتظرش بودم. حواسم به اشک های شما بود. حواسم به دست کردن زیر عینک و مالیدن چشم هایت بود. نشستیم و نگاه کردیم. اون لحظه رو کسی نفهمیده بود و کسی هم نفهمید. رسید به قسمت هدایا. من اما حواسم نبود. هدیه ات رو دادی. بغلش کردی. بغلش کردی . بغلش کردی. همه می گفتند آخ ... عشق پدری اینجاها خودش رو نشون می ده. من توی دلم گفتم آخ ... قربونت بروم. دلم خونه برات. شاید هیچ کس اون لحظه ی تو رو ، همه ی اون روزها و ماه هایی که گذشته بود تا رسیده بودی به اون لحظه رو قد من نفهمیده بود. آره. من ادعام زیاده. اما مطمئنم نسبت به این ادعایم. بغض پدری ات رو چه خوب نشون دادی. چه صورتت جمع شد و محکم تر بغلش کردی. با دل خونین، لب خندان اوردی. آقای پدر، آقای بابا مرسی که هستی. مرسی که سایه ات بالای سرمه. مرسی که گاهی آدم رو سفت بغل می کنی و می زاری که سفت بغلت کنم. مرسی که عاقلی و دوراندیش. مرسی که نگرانی. مرسی که دست هایی داری که برای من توصیف نشدنی اند. مرسی که برایم پدری کردی. توی ماه هایی که گذشت دیدم چقدر آرامش ام ، چه آرامش تن و بدنم و چه آرامش دل و قلبم بسته به آرامش شماست. بسته به لرزش دست های شماست. آقای بابا ، من تو را عاشقم. "

  • موافقین ۳ مخالفین ۰
  • ۹۵/۰۵/۰۲
  • ۱۹۷ نمایش
  • ریحانه

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی