لبنان من ...
"در این حوالی در هر چیزی "شدت" وجود دارد... آن ها که تنبل هستند به شدت تنبلی میکنند و وقتی به همدیگر غضب میکنند به شدت عصبانی و غضبناک میشوند. وقتی دوست میشوند به شدت عشق و علاقه میورزند و وقتی نفرتزده میشوند به شدت دشمنی و نفرت میورزند. در شادی و قهقههی آنها شدت وجود دارد. در گریه و دردشان نیز شدت مشاهده میشود. وقتی نعره میزنند شدت نعرهشان آدمی را میلرزاند و وقتی مهماننوازی میکنند خشوع و محبتشان آدمی را آب میکند... خلاصه بگویم زندگی در اینجا شدت و حدت دارد. زندگی ساده ای نیست. عمر برآدمی زیاد میگذرد. یعنی یک جوان بیست ساله به اندازه مرد چهل ساله آمریکایی خشم، عشق، کینه و زخم معده گرفته است. زخم معده در این حوالی زیاد است؛ زیرا احساسات تند و تیز، آدم را سالم باقی نمیگذارد. با عده زیادی از جوانان و دانشجویان عرب صحبت میکردم، مسئله سن مطرح شد. جوان بیست ساله، تقریبا سی تا سی و پنج ساله به نظر میرسد. این سؤال مطرح شد که چرا این جوانان انقدر زود پیر میشوند؟ جوابها زیاد بود ... یکی از جوابها به نظر من وجود احساسات و شدت احساسات بود. یعنی همه چیزشان شدت دارد. لذا عمر هم شدت دارد و زندگی هم شدت دارد. در عرض یک سال آدمی به اندازه ده سال زندگی میکند، بنابراین زودتر هم شکسته میشود. جریان عمر در آمریکا ملایم و آرام است ولی در این حوالی طوفانی و گردابی است. در هر روز زندگی طوفانی وجود دارد و در هر قدم، گردابی است در کارها. قانون و عقل هم کمتر دخالت دارند، زیرا سرنوشت به دست طوفان و در دامان گرداب معین می شود..."
مصطفی چمران
من نوشت: باید که این "شدت و حدت" رو گذاشت بالای بیشتر مطالعات و تفکرات و اتفاقات تاریخی از این مرز و بوم به گمونم. مرز و بوم که میگم یعنی همین خطهی خاورمیانه و ایران. و بعد، البته نکتهی غمانگیز از راه میرسه. اونجایی که همیشه توی اوج اتفاقات، توی گامهایی که داریم برمیداریم و هرلحظه اشتیاق برای روشنایی بیشتر میشه و قراره تا قدمی برداشته شه، کم میآریم؛ و کم آوردهایم تا به اینجای تاریخ در بزنگاههای مهم. و البته که به گمونم داره یاد میگیره. داره اون طبقهی متوسط متفکرِ به وجود اومده از حوالی مشروطه، عاقلانهتر و تکامل یافتهتر برای برداشتن قدمها و رسیدن به خواستها، قدم برمیداره. هرچند هنوز زورش زیاد نیست، که طبیعیه. که شاید همینم در حال تکامله. آروم و پیوسته. داره خودش به بزرگتراش نشون میده که لازم نیست از یه جا به بعد از طرف من یقه بدری و بزنی جاده خاکی. که دیگه دوست نداریم کم بیاریم.
حالا جدای از اینا، یه آخاخِ از ته دل داره این جملههای شهید چمران. آخاخی برای زندگی. برای "هستها"ی این حوالی و "انسان"هایش. گمونم آخاخی که فقط خودمون میفهمیم یعنی چی. توضیحش انباشته در وجود تک تک ماست.
- ۰ نظر
- ۱۸ آبان ۹۴ ، ۲۳:۲۹
- ۲۲۹ نمایش