پیش رفتن
چهارشنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۵، ۱۲:۴۰ ق.ظ
اگر تنها یک چیز از اون دوران نگه داشته باشم، که به اندازه کافی گاهی دلم رو بخراشد و اشکم رو دربیاورد و گاهی لبخندی به لبم بیاورد و من رو یاد چیزهایی بیاندازد که باید، چیزهایی که هم غم بودند و هم شادی، هم باید میبودند و هم منِ ریحانه گاهی دلم میخواهد که کاش نبودند، یک روسری است. یک روسری که هنوزم گاهی به عمد سرش میکنم. یک روسری که من رو یاد اون سال و از اون سال به بعدش میاندازد. یاد صبحهایی که سرش کردم و با انرژی و خنده زدم بیرون و صبحهایی که سرش کردم و انگاری ماتم برده بودتم. گردی صورتی که بیرون میموند ازش رو حتی یک ضد آفتاب هم نمیزدم. یک لبخند هم به روش نمیآوردم. روزهایی که جلوی آینه خودم رو نگاه میکردم و یک نیشخندی میزدم که، خوب بهت میادا! حتی اگه تنها تو چشم خودت.
روسری رو از کنار دریا خریده بودمش. دریا. دریا. آخ دریا.
- ۹۵/۱۲/۰۴
- ۲۱۶ نمایش