که سرما سخت سوزان است
دلم می خواست نصفه شبی بلند بشم، تنها پا بشم برم میون رواقها و شبستانها و حیاطها و صحنها بگردم. گردش چشمها و نگاه کردنهای این گذر از رواق و شبستانها رو اینجور مواقع دوست دارم. انگار داری با نگاه کردن، تازگی و ترتمیزی و حس لذت بخشِ یافتنی دوباره رو، میریزی توی عمق چشمات. مموری ذهنتو تازه میکنی. حتی اگه بگیریم گریون باشه اون چشمها. یادمه همیشه بعدازظهرها یا همین نیمه شبها هرگوشهای یکی سفارشی میکرد به حاج آقایی که دو دقیقه براش روضهای بخونه. چند نفر هم دورش مینشستن. اولین بار که خیلی به چشمم اومد که آدم میتونه تنهاییشو با اینا قسمت کنه و بره تو حال خودش و دو دقیقه به خودش و کاراش فکر کنه، به روزهاش و سرگشتگیهاش، توی حرم حضرت عبدالعظیم بود...موسیقی این حال و هوا بگم که مثل ... این دهان بستی دهانی باز شد شجریان...حالا اون شبی، نصفه شبی هم، که میشه یک سال پیش، با مامان زیرزمین حرم بودیم و خادمی در حال جارو کردن فرشها بود و اون گوشه هم به همون صورتی که گفتم خانومی یه سفارشی کرد و نشست به گریه. من هم که از تابستونش عهد کرده بودم با خودم که تا نرم مشهد از اون غار تنهایی بیرون نمیام و میدونستم که بعدِ اون چهارسال، پامو که بزارم تو حرم پقی زیر گریه میزنم. همینطور هم شد و در نهایت رسیدم به جایی که روم نمی شد برم جلو حتی. کارم شده بود توی ایوون طلا نشستن و به زیارت و دعا گذروندن. خلاصه اون شب یه سکوت عجیب و عمیقی تو هوا جاری بود همراه صدای اون آقا و من هم نشسته بودم اون گوشه و نماز خوندنهای مامان رو نگاه میکردم. الان که مینویسم دلم داره پر میزنه. سمت همه جا. پیش آبیهای مسجد یزد و سکوت خالص مسجد امام و آینه کاریهای حرم و صحن اسماعیل طلا و شاه عبدالعظیمی که یادم نیس اصلن آخرین بار کی رفتم سمتش.
می شه که یه بار دلت نخواد تنها بری بشینی میون رواقها و حیاطها و حوضها و حتی فقط نگاه کنی؟ حتی همین امامزاده صالح خودمون؟ چجوری یادم بره اون روز صبحی که منتظر میم بودم تا از راه برسه و نشسته بودم توی حیاط و زل زده بودم به مراسم تشییع یه مادری. میشه دلت نخواد یه بعدازظهر که انگاری همه چی آروم و خلوت و روبراهه یا همین نیمه شبا ، که بیشتر حس دعا و راز و نیاز مردم رو میفهمی، بری فکر کنی به خودت؟ که تحاسبوا قبل ان تحاسبویی انجام بدی در نهایتِ صداقت و دلی که خالصانه احوالش رو اوردی جلوی چشمهای خودت. حالا اصن چرا اینا؟ آدم فکر می کنه چه امن و امان تره دلش و چه انرژی بیشتری داره. خلاصه زیاده گویی نشه. فقط بگم که ، دلم خواسته. دوباره.
- ۹۴/۰۹/۲۱
- ۲۳۰ نمایش
هعی