باید چاه ِ خودش رو پیدا کنه
به روز مرگ چو تابوت من روان باشد
گمان مبر که مرا درد این جهان باشد
برای من مگری و مگو : "دریغ ، دریغ"!
به دوغ دیو در افتی ، دریغ آن باشد
جنازه ام چو بینی مگو :"فراق ، فراق!"
مرا وصال و ملاقات آن زمان باشد
مرا به گور سپاری مگو:"وداع ، وداع!"
که گور پرده جمعیت جنان باشد
فرو شدن چو بدیدی بر آمدن بنگر
غروب شمس و قمر را چرا زیان باشد؟
تو را غروب نماید ولی شروق بود
لحد چو حبس نماید خلاص جان باشد
کدام دانه فرو رفت در زمین که نرست؟
چرا به دانه انسانت این گمان باشد؟
کدام دلو فرو رفت و پر برون نامد
زچاه یوسف جان را چرا فغان باشد؟
دهان چو بستی ازاین سوی آن طرف بگشا
که های و هوی تو در جو لامکان باشد
دوباره یادم اومد که چقدر این شعر درسته. و چقدر باید به هنگام از دست رفتن عزیزی ته ذهنمون زمزمه وار تکرار بشه اگر که حقیقتا دوستش داشتهایم. دل خودمون پس چی؟ هنوز نمیدونم.
- ۰ نظر
- ۲۲ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۳۳
- ۲۵۴ نمایش