زندگی در پیش رو

مشکل توان بریدن

شنبه, ۴ مهر ۱۳۹۴، ۰۱:۴۰ ق.ظ

کیفیت رفاقتش، توصیفات موشکافانه‌اش، عمق درد و دل‌هایش، قوتِ بودن‌هایش و دلِ خالی از نبودنش، دست‌های محکم‌اش، گریه‌ هایش از قبولی‌ام، نوشته‌های بی‌نظیرش، شور و اشتیاق کودکانه و همه بزرگ بودن و متعالی شدن‌های روز به روزش، ترازوی میزانی از رفاقت بودند که قرار نیست هیچ کجای دیگر و با آدم دیگری تجربه شوند. زخمه ایست که توی دلم همیشه می‌ماند. زخمه‌ای از گذاشتن و رفتن. گذاشتن و رفتن خودم. بی آنکه روزی به رویش بیاورم، مدت‌ها پیش از من، گذاشته بود و رفته بود. روح که برود، از جسم چه ارزشی باقی می‌ماند؟ روح رفاقت او هم سمت دیگه‌ای قدم برداشته بود و هر دمیدن نفسی تازه، بی‌فایده بود. نفس‌ها انگار که حُرمی نداشتند. یا که به عمقی که باید، نمی‌رسیدند.

توی دلم درد رفتن را نگه داشته ام. درد رفتنش، رفتنم. رفتنی که بی‌انصافانه به نام من ثبت شد. و، روزهایی که نیامدند برای ما و پا پس کشیدند.

  • موافقین ۲ مخالفین ۰
  • ۹۴/۰۷/۰۴
  • ۳۵۴ نمایش
  • ریحانه

فاطمه

نظرات (۱)

انگار که آدمی که ایمان داشته به تنها بودن و تنها موندن، یه هو یکی سر و  کله ش پیدا بشه و بگه نه من هستم و ایمان آدم فرو بریزه براش. ولی بعد که رفت... تو می مونی و ایمانی که شکستی
منصفانه نیست. اصلا نیست
پاسخ:
آره... آره‌ی همراه با آخ...
بعد برای من سوال می‌شه که آدم می‌تونه یا که روش می‌شه یا که باید برگرده به اون ایمان؟ یا نه. نباید... باید بپذیره زندگی یعنی این و توی هر دور بیشتر و بهتر یاد بگیره این شکستن و این رفتن رو. نمی‌دونم....
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی