زندگی در پیش رو

شد

يكشنبه, ۶ دی ۱۳۹۴، ۱۲:۲۰ ق.ظ

فکرم می‌ره پی همه لحظاتی که: "مگه نگفتی جدی نیس؟" ولی، جوابی که در ازایش نه که شنیده باشیم، بلکه دیدیم و چشیدیم و دلمون نمی‌خواست باورش کنه همین بود که :"جدی شد."  بعد بی‌درنگ نشستیم و سرمون رو تو دستامون گرفتیم و هق هق صدامون ترکید. به همین تلخی یک "جدی شد." . یک آخ از لحظه‌ای که راهی جز مواجهه نبود.

مجهولِ جدی شد. کی جدی‌اش کرد؟ چی جدی‌اش کرد؟ چطوری جدی شد؟ آتش زیر خاکستر بود؟ ما بلدش نبودیم؟ ما گند زدیم؟ دست تقدیر بود؟ 

فکر می‌کنم بعدش مهمه که به کجا رسیده باشیم؟ که به دادگاه پایانی رسیده باشیم یا که یک‌جوری حلش کرده باشیم و مسامحه کرده باشیم و مثلا از جلوی چشممان برداشته باشیمش؟ شاید ندایی از ته دل بگه مهمه که چطور برگشته باشی. مهمه چجوری ادامه داده باشی. اما، فعلا فکر می‌کنم مهم نیستند اینها. می‌گذرند. به هر شکل. فقط، مهمه که فراموش نمی‌کنی‌شان. 

 یه چیزهایی این دور و بر هستن که دارن جدی می‌شن و ته هرکارِ از دست برآمده‌ی نافرجام، برام ترس به جا می‌ذارن.

  • موافقین ۲ مخالفین ۰
  • ۹۴/۱۰/۰۶
  • ۱۹۴ نمایش
  • ریحانه

جدایی نادر از سیمین

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی