زندگی در پیش رو

بی‌خویشتنم کردی

يكشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۴، ۰۵:۵۸ ب.ظ

 موهایم رو تازه پسرونه کوتاه کرده بودم و اسم جدیدم شده بود رضا. همون موقع رو کرده بودم به نفیسه و گفته بودم نه، یاد رضای لیلا می‌افتم که دوباره تازگی‌ها دیدمش. اما، ته دلم همون رضا رو خواسته بود. رضا رو خواسته بود بلکم بیشتر کند و کاوش کنم. بیشتر بالا پایین کنم احوالش رو. مثل سرک کشیدنای همیشگی، یک روزی صفحه مهدیه رو باز کرده بودم و رسیده بودم به عکسی که از لیلابینی دوتاییمون نوشته بودیم و چشمم خورد به این دیالوگ: من می‌دونم که رضا چقدرررر بچه دوست داره. بعد یادم اومد که روزی رضا اعتراف کرده بود، بله بچه دوست دارم ولی بچه‌ی اونو. بچه‌ی اونو. بچه‌ی اونو. همین.  

  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۹۴/۰۷/۱۲
  • ۲۳۴ نمایش
  • ریحانه

رضا

لیلا

نظرات (۱)

سجاده نشین باوقاری بودم... 
بازیچه کودکان کویم کردی 
:)
پاسخ:
خانه‌ی عقل مرا آتش میخانه بسوخت 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی